نگاهی به اثر معروف دکتر علی شریعتی به مناسبت شهادت حضرت زهرا(س)،
“فاطمه، فاطمه است”
کتاب “فاطمه فاطمه است” نام اثری از مرحوم دکتر علی شریعتی است که از روی سخنرانی سال ۱۳۴۹ وی تدوین شده و تاکنون به چندین نیز زبان ترجمه شدهاست.
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی مرکز آموزش علمی کاربردی جهاددانشگاهی مشهد، شاید شما هم نام کتاب “فاطمه فاطمه است” دکتر علی شریعتی را شنیده باشد و مشهور ترین بخش آن بارها و بارها به گوشتان خورده باشد:
خواستم بگویم، فاطمه دختر خدیجهٔ بزرگ است، دیدم فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه دختر محمد است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه همسر علی است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر حسین است. دیدم که فاطمه نیست.
خواستم بگویم، که فاطمه مادر زینب است. باز دیدم که فاطمه نیست.
نه، اینها همه هست و این همه فاطمه نیست. فاطمه، فاطمه است.
اما این کتاب که برگرفته از سخنرانی دکتر علی شریعتی در موسسه ارشاد است در نگاهی فراتر از سویههای متداول پرداختن به زندگی حضرت زهرا(س)، با نگاه به زندگی این بانوی فداکار، به مساله زن و جامعه نیز پرداخته است.
“ابتدا خواستم گزارشی بدهم از تحقیقات پروفسور لویی ماسینیون ، درباره شخصیت و شرح حال پیچیده حضرت فاطمه (س)، و به خصوص اثر عمیق و انقلابی خاطره او در جامعههای مسلمان و تحولات دامنهدار تاریخ اسلام، اختصاصا برای دانشجویانم در کلاس درس “تاریخ و شناخت ادیان” و “جامعه شناسی مذهبی” و “اسلام شناسی”. به مجلس که آمدم، دیدم جز دانشجویان، بسیاری دیگر هم آمدهاند. وجود جلسه، مساله فوریتر را ایجاب میکند. بر آن شدم که به این “سوال مقدر” که امروز به شدت در جامعه ما مطرح است جواب بگویم که “زنانی که در قالبهای سنتی قدیم ماندهاند، مسالهای برایشان مطرح نیست؛ و زنانی که قالبهای وارداتی جدید را پذیرفتهاند ، مساله برایشان حل شده است. اما در میان این دو نوع “زنان قالبی”، آنها که نه میتوانند آن شکل قدیم موروثی را تحمل کنند و نه به این شکل تحمیلی تسلیم شوند، چه باید بکنند؟ اینان می خواهند خود را انتخاب کنند، خود را بسازند. الگو میخواهند، نمونه ایده آل. برای اینان مساله “چگونه شدن” مطرح است.فاطمه با بودن خویش، پاسخ به این پرسش است.
شما در این کتاب تنها یک زندگینامه مطالعه نمی کنید بلکه مبارزه با بدعتهای بد جامعه آن زمان را خواهید خواهند.
“…..(و اما بعد از هجرت) فاطمه همچنان در وفای به عهد خویش مانده است و در خانه پدر دامن پارسایی و تنهایی را رها نکرده است و این را همه میدانند، به خصوص از هنگامی که خواستگاری عمر و ابوبکر را پیغمبر قاطعانه رد کرد، همه اصحاب دانستند که فاطمه سرنوشتی خاص دارد و دانستند که پیغمبر بیمشورت دخترش هرگز پاسخ خواستگاران را نمیگوید.”
مرحوم دکترعلی شریعتی در بخش دیگری از کتاب خود به مبارزه حضرت فاطمه(س) اشاره دارد.
“فاطمه راه رفتن را در مبارزه آموخته است و سخن گفتن را در تبلیغ و کودکی را در مهد طوفان نهضت به سر آورده و جوانی را در کوره سیاست زمانهاش گداخته است. او یک زن مسلمان است: زنی که عفت اخلاقی او را از مسئولیت اجتماعی مبرا نمیکند. اکنون چند ساعتی است که از دفن پیغمبر میگذرد، در خانه او، علی با چند تن از بنیهاشم و یاران محبوب و عزیز پیغمبرکه به او وفادارند جمع شدهاند، به نشانه نفی آنچه در سقیفه روی داده است و سرپیچی از بیعتی که همه را بدان میخوانند. در مسجد، خلیفه خطبه ولایت خویش را خوانده و از مردم بیعت گرفته و عمر، کارگزار سیاست، تلاش بیاندازه میکند تا چند ناهمواری دیگر را که مانده است از پیش پای حکومت وی برگیرد و راه را بکوبد.
و اکنون فاطمه، شخصاً به سراغ آنها میرود؛ هر شب، همراه علی، به مجالس آنها سر میزند. با آنها حرف میزند، فضایل علی را یکایک بر میشمارد، سفارشهای پیغمبر را یکایک به یادشان میآورد، با نفوذ معنوی، شخصیت بزرگ انسانی، آگاهی سیاسی، شناخت دقیقی که از اسلام و روح و آرمانهای اسلام دارد و بالاخره قدرت منطق و استدلال استوار خویش، حقانیت علی را ثابت مینماید و نشان میدهد بطلان انتخاباتی را که شده است. اثبات میکند فریبی را که خوردهاند.آشکار میسازد و عواقبی را که براین شتابزدگی سطحی و غافل گیری سیاسی بار خواهد شد بر میشمارد و آنان را از آینده ناپایدار و تیرهای که در انتظار اسلام و رهبری امت است بیم میدهد.
راویان تاریخ که این داستان را نقل میکنند حتی یک بار هم نشان نمید هند که در مجلس در برابر منطق فاطمه و تفسیر و تلقیای که از این حادثه دارد، مقاومت کرده باشند، همگی به او حق میدادند، همه به لغزش بزرگ خویش پیش او اعتراف میکردند، همه فضیلت علی و حقیقت او را اقرار داشتند و فاطمه از آنها قاطعانه میخواست که «شما ابوالحسن را بر باز گرفتن حقی که در راه آن میکوشد یاری کنید».”
دکتر شریعتی در باب شهادت این بانوی بزرگوار اینگونه توصیف میکند:
“(سرانجام) روح آزرده او – همچون پرندهای مجروح که بالهایش را شکسته باشند- در سه گوشه غم زندانی و بیتاب است: چهره خاموش و دردمند همسرش، سیمای غمزده فرزندانش و خاک سرد و ساکت پدر، گوشه خانه عایشه.”